آنچه گذشت!

ساخت وبلاگ
    پارسال شب عید بود و سربازم بودم. شرایطم طوری بود که 4 5 ساعت باید پست میدادم و 6 7 ساعت استراحت! بدون تعطیلی. سخت ترین قسمتش این بود که تهران باشی و دو ماه یک بار بتونی بری خونه ات که کرجه!   کلاف آنچه گذشت!...ادامه مطلب
ما را در سایت آنچه گذشت! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hashaft بازدید : 53 تاريخ : چهارشنبه 10 بهمن 1397 ساعت: 16:36

    توو شبای قدر یه روحانی اومده بود و سخرانی میکرد، یه جا توو صحبتاش گفت هرکس، شبها قبل از خواب سوره واقعه رو بخونه فقیر نمیشه و وسعت روزی پیدا میکنه ( و به اصطلاح خودم پولدار میشه) بعد از ماه رمضون آنچه گذشت!...ادامه مطلب
ما را در سایت آنچه گذشت! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hashaft بازدید : 57 تاريخ : چهارشنبه 10 بهمن 1397 ساعت: 16:36

      داشتم از تهران برمیگشتم کرج با مترو. داخل قطار روو صندلی نشسته بودم و دو تا آقا کنارم بودن و یه آقا روبروم و یه خانمم کنارش. خوابم میومد و داشتم چرت میزدم. داشتم خواب میدیدم که یه جایی هستم و دا آنچه گذشت!...ادامه مطلب
ما را در سایت آنچه گذشت! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hashaft بازدید : 55 تاريخ : چهارشنبه 10 بهمن 1397 ساعت: 16:36

      امسال بر خلاف کاری که بقیه میکنن که میان عکس و استوری میذارن که تولده یه جیگری نزدیکه و این حرفا :)) گفتم به کسی اصلا نمیگم تولدم کِی هستش! و حتی روز تولدم هم پستی چیزی نذاشتم که امروز تولدمه! ا آنچه گذشت!...ادامه مطلب
ما را در سایت آنچه گذشت! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hashaft بازدید : 68 تاريخ : چهارشنبه 10 بهمن 1397 ساعت: 16:36

 

 

این روزا مثه برگ درختا توو پاییزم که با هر بادی یه طرف میرن!

اصلا نمیتونم برای روزام حتی یه برنامه داشته باشم.

تا میام یه کاریو شروع کنم یکی ازم یه کاری میخواد و مجبور میشم کاری که خودم میخواستم انجام بدم رو بذارم کنار...

این روزا حس لمس بودن دارم...

 

+ هر از چند گاهی یه چیزایی ضبط میکنم برای خودم. یکی از اونا رو آپلود کردم و گذاشتم به عنوان آهنگ وبلاگ موقتا!

 

 

آنچه گذشت!...
ما را در سایت آنچه گذشت! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hashaft بازدید : 51 تاريخ : چهارشنبه 10 بهمن 1397 ساعت: 16:36

 

 

مادرم: چرا دیروز چایی ریختی برا خودت نخوردیش ؟

من: من؟؟

+ آره، لیوانی ریخته بودی مونده بود کنار سماور، بابات گفت ببین برا خودش چایی ریخته بود نخورد!

- واقعا؟؟ چایی ریخته بودم نخوردم؟ 

و هرچی فکر کردم چیزی یادم نیومد!

 

به درجه ای رسیدم که شده بارها قفل گوشیمو باز کردم اما یادم رفته میخواستم چیکار کنم و یه کار دیگه انجام دادم ، بعد از چند دقیقه یادم افتاده که یادم رفته اون کارو کنم!

 

 

آنچه گذشت!...
ما را در سایت آنچه گذشت! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hashaft بازدید : 53 تاريخ : چهارشنبه 10 بهمن 1397 ساعت: 16:36

 

 

 

اینکه در طول روز ایکس بار ، انواع فحش ها رو حواله این زندگی میکنم ، نشونه نارضایتی کامل از وضع زندگیم توو این برهه زمانیه !

 

 

 

آنچه گذشت!...
ما را در سایت آنچه گذشت! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hashaft بازدید : 52 تاريخ : چهارشنبه 10 بهمن 1397 ساعت: 16:36

    مادرم هر موقع میاد کنارم و می پرسه خب چه خبر؟؟ ینی یه خبری هست و میخواد یه چیزی بگه! چند وقتی بود گیر داده بود که برای اون یکی دختر داییت خواستگار اومده بیا بریم برای تو بگیریمش و گیر داده بود حسا آنچه گذشت!...ادامه مطلب
ما را در سایت آنچه گذشت! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hashaft بازدید : 55 تاريخ : چهارشنبه 10 بهمن 1397 ساعت: 16:36

 

 

دوستان بلاگ اسکایی! 

کامنت براتون میذارم بلاگ اسکای میخورشون 

فلذا از گذاشتن کامنت معذوریم :|

 

 

آنچه گذشت!...
ما را در سایت آنچه گذشت! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hashaft بازدید : 56 تاريخ : چهارشنبه 10 بهمن 1397 ساعت: 16:36

 

 

 

خیلی دوست داشتم همون روزای اولی که رفتم سرکار ، زنگ بزنم به دوستامو بهشون خبر بدم اما با خودم گفتم ممکنه اونا ناراحت بشن که خودشون هنوز کار پیدا نکردن و بیخیال شدم...

 

 

 

آنچه گذشت!...
ما را در سایت آنچه گذشت! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hashaft بازدید : 51 تاريخ : چهارشنبه 10 بهمن 1397 ساعت: 16:36